اصطلاحات کنایی در زبان عربی







اصطلاحات کنایی 




انا اشکر فضلکم (من از لطف شما سپاسگزارم )



 قلبی یکنّ لکم الاحترام (قلبم مملوء از احترام به شما ست)



 اشغلت علیک ( برایت دل نگران شدم)



انت اوحستنی  ( دلم برایت تنگ شده )



کنت فی خاطری ( به یاد تو بودم )



 اننی اقدّر جهودکم (از تلاش ومساعی شما تقدیر می کنم)



 اوعَ لا تقع  (بپا نیفتی )



انت زعلان عنی ( تو از من ناراحتی )



 انا اتمتّع برعایتکم وکامل فضلکم  ( من از عنایات شما کاملا برخوردارم)



اشعر بالخجل  - احس بالخجل  ( احساس شرمندگی می کنم)



 اسمح لی ، تسمح لی ؟ ( اجازه می دهید )



 یوم لنا ویوم علینا (گهی پشت به زین وگهی زین به پشت)



الیوم خمر و غدا امر(چو فردا شود فکر فردا کنیم چرا فکر بیهوده حالا کنیم)



الید الواحده لا تصفق(یک دست صدا ندارد)



وهب الامیر ما لا یملک(از کیسه خلیفه می بخشد)



و للناس فیما یعشقون مذاهب(سلیقه ها یکنواخت نیست)



هل یرتجی مطر بلا سحاب(ایا بدون ابر بارش باران امید میرود؟)



الناس للناس من بدو و من حظر بعض لبعض وان لم یشعرو خدم

(بنی ادم اعضای یکدیگرند که در افرینش زیک گوهرند)



من کثر کلامه کثر ملامه(پر گو خطا گوست)



من طلب اخا بلا عیب بقی بالا اخ(گل بی خار کجاست یا گل بی خار خداست)



من حفر بئرا لاخیه وقع فیه(چاه مکن بهر کسی اول خودت دیگر کسی)



من جد وجد(عاقبت جوینده یابنده بود)



من تعلم لغه قوم امن شرهم(هر کس زبان قومی را یاد بگیرد از شر انان در امان خواهد بود)(الامام علی( ع))



خیر الکلام ما قل و دل(بهترین سخن کمترین انها و پر محتوا ترین انهاست)



من امن الزمان خانه(دنیا وفا ندارد دل به دنیا مبند)



لکل مقام مقال(هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد)



عند الرهان تعرف السوابق ( هنگام شرط بندی اسبهای برنده و سبقت گیرنده شناخته می شوند )



 الید الواحده لا تصفّق (یک دست صدا ندارد)



  وهب الأمیر ما لا یملک (از کیسة خلیفه می‌بخشد)



  و للناس فیما یعشقون مذاهب (سلیقه‌ها یکنواخت نیست)



  هل یصلح العطّار ما أفسد الدّهر (آب رفته به جوی باز نیاید)



  من یمدح العروس إلّا أهلها (هیچ کس نمی‌گوید ماست من ترش است)



  من کثر کلامه کثر ملامه (پرگو خطاگوست)



  من قرع باباً و لجّ و لج (عاقبت جوینده یابنده است)



 من طلب العلی سهر اللیالی (گنج خواهی در طلب رنجی ببر)



 من طلب شیئاً وجدّ وجد (عاقبت جوینده یابنده بود)



 من طلب أخاً بلا عیب بقی بلا أخ. (گل بی‌خار خداست یا کجاست)



 من حفر بئراً لأخیه وقع فیها (چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی)



 من جدّ وجد (عاقبت جوینده یابنده بود)



 من صارع الحقّ صرعه (با آل علی هر که در افتاد بر افتاد)



 المعیدی تسمع به خیر من أن تراه (آواز دهل شنیدن از دور خوش است)



  المحنه إذا شاعت سهلت (مرگ به انبوه، جشن باشد)



  لکلّ فرعون موسی (دست بالای دست بسیار است)



  لکلّ مقام مقال (هر سخنی جایی و هر نکته مکانی دارد)



 ماحکّ جلدک مثل ظفرک (کسی نخارد پشت من جز ناخن انگشت من)



  ماهکذا تورد یا سعد الإبل (راهش این نیست) (این ره که تو می‌روی به ترکستان است)



  الکلام یجرّ الکلام (حرف حرف می‌آورد)



 کلم اللسان أنکی من کلم السنان (زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است)



   کالمستجیر من الرّمضاء بالنّار (از چاله به چاه افتادن) (از بیم مار در دهان اژدها رفتن)



   کلّ رأس به صداع (هر سری دردی دارد)



 کلّ شاه تناط برجلیها (هر کس را در قبر خود می‌گذارند)



 لا تؤخر عمل الیوم إلی غدٍ (کار امروز را به فردا میفکن)



 لا یؤخذ المرء بذنب أخیه (گناه دیگری را بر تو نخواهند نوشت)



  لکلّ جدید لذّه (نو که آمد به بازار کهنه شود دل آزار)



  لکلّ صارم نبوه (انسان جایزالخطا است)



  لا یلدغ المرء من جحر مرّتین (آدم یک بار پایش در چاله می‌رود)



 علی نفسها جنت براقش (خودم کردم که لعنت بر خودم باد)



 عند الشدائد تعرف الإخوان (دوست آن باشد که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی)



 غاب القطّ إلعب یا فار (حال میدان برایت خالی شده هر چه می‌خواهی بکن)



 فعل المرء یدلّ علی أصله (از کوزه همان برود تراود که در اوست)



 فوق کلّ ذی علم علیم (دست بالای دست بسیار است)



  کالشمس فی رابعه النهار (مثل روز روشن)



 کلام اللیل یمحوه النهار (کنایه بر کسی که به قول خود عمل نمی‌کند)



 قاب قوسین أو أدنی (کنایه از بسیار نزدیک بودن)



 الصبر مفتاح الفرج (گر صبر کنی زغوره حلوا سازی)



  الطیور علی أشکالها تقع (کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز)



  عاد بخفّی حنین ـ عاد صفر الیدین (دست خالی بازگشت ـ دست از پا درازتر برگشت)



  عصفور فی الید خیر من عشره علی الشجره (سرکه نقد به زحلوای نسیه)



 ربّ سکوت أبلغ من کلام (چه بسا سکوتی که از سخن گفتن شیواتر است)



  السکوت أخو الرّضا (سکوت علامت رضاست)



  سبق السیف العذل (دیگر کار از کار گذشت)



  زاد الطّین بلّه (خواست ابرویش را درست کند زد چشمش را کور کرد)



 رحم الله إمری‌ء عمل عملاً صالحاً فأتقنه (کار نیکو کردن از پر کردن است)



 حبه حبه تصبح قبه (قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود)



  الحسود لا یسود (حسود هرگز نیاسود)



 الحقّ مرّ (حرف حق تلخ است)



 خیر الأمور أوسطها (اندازه نگهدار که اندازه نکوست)



 خیر البرّ عاجله (در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست)



 خیر الناس من ینفع الناس (بهترین مردم کسی است که به مردم نفعی برساند)



 خیر الکلام ما قلّ و دلّ (کم گوی و گزیده گوی چون درّ تا جهان زاندک شود پر)



 خالف تعرف (مخالفت کن و مشهور شو)



 أین الثری و أین الثریّا (این کجا و آن کجا) (تفاوت از زمین تا آسمان است)



 بات یشوی القراح (آه ندارد که با ناله سودا کند)



  بلغ السّکین العظم (کارد به استخوان رسید) (کاسة صبرش لبریز شد)



  بیضه الیوم خیر من دجاجه الغد (سرکه نقد به زحلوای نسیه است)









نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد