مباحث علم نحو
1)حالات آخر کلمات از لحاظ اعراب پس از ترکیب شدن در جمله
2)نقش الفاظ و مفردات در داخل جمله
3) ساختن جمله توسط الفاظ
الفاظ در هنگام ترکیب:
1) مبنی: حرکت آخر آن پیوسته به یک حالت میماند؛مثل« هو »
2) معرب: حالات مختلف اعرابی بر آخر آن وارد میشود؛مثل((محمد))
برای اینکه کلام ما مطابق قواعد نحو باشد؛ باید کلمات معرب و مبنی و انواع
اعراب و جایگاه های آن را بدانیم.
برای آنکه حالت آخر کلمات مبنی را بشناسیم باید:
1) از زبان اشخاص آگاه بشنویم. 2)در کتب و فرهنگ لغت بجوییم.
نحویون قواعدی وضع کرده اند که به وسیله ی آن میتوان به حالت آخر کلمات عرب پی برد.
اعراب فعل مضارع
اگر بر سر فعل مضارع، عوامل نصب و جزم و بناء نیاید؛ فعل مضارع مرفوع میشود.
اگر یکی از حروف ناصبه بر سر فعل مضارع بیاید؛ فعل مضارع منصوب میشود. حروف ناصبه عبارتند از أن، لن، إذن، کی، لکی، لام تعلیل، لام تأکید، حتّی، أو، فاء سببیت، واو معیت و حروف عطفی که فعل مضارع را به مصدر عطف میکند
« أن » فعل مضارع را تأویل به مصدر میبرد و معمولِ عاملِ قبل از خود میشود. مثل أُرید أن أتعلّم »أرید التّعلّم
نکته: اگر قبل از« أن » فعلِ دالّ بر یقین بیاید « أن » مخفّف « أنَّ » خواهد بود
شرائط ناصبه بودن « إذن »
1) در صدر جمله جوابیه بیاید
2) متّصل به فعل باشد(اگر با لای نفی یا حرف قسم، فاصله بیفتد؛ اشکال ندارد
3) فعلی که « إذن بر سر آن میآید مستقبل باشد. مثل: إذن لا یلبثوا خلفَک
لام تأکید برای تأکید نمودن نفی پس از کان »منفیه میآید.مثل ما کان الله لیظلمهم و به آن لام جحود هم میگویند؛ چون پیوسته با جحد(نفی) همراه است.
اقسام « حتّی »ناصبه:
1) تعلیل؛ مثل زرنی حتّی أکرمک 2)غایت مثل سر حتّی تبلغَ الجبل
3) استثناء
اقسام « حتّی » غیر ناصبه: 1)حرف عطف 2)حرف جرّ 3)حرف ابتدا
« أو » دو حالت دارد
1)اگر بتوان به جای « أو »إلا استثنائیه یا « إلی » انتهائیه قرار داد « أو »فعل بعد از خود را با « أن » مقدره نصب میدهد
2)در غیر این صورت أو حرف عطف است و عمل نصب ندارد. »
« فاء » سببیت به شرطی فعل مضارع را منصوب میکند که قبل از آن نفیِ محض یا طلبِ محض بیاید
نفی محض: نفیی که بعد از آن چیزی نباشد که موجب تأویل رفتنِ آن به مثبت شود.
موارد نفی محض:
1) نفی به وسیله ی حرف مثل لم یزرنا فنکرمه
2) نفی به وسیله ی فعل مثل: لیس الأستاد حاضراً فنستفید منه
3) نفی به وسیله ی اسم مثل: غیرُ قائمٍ فننتظرَ
ملحقات به نفی محض:
1)تشبیهی که به منزله ی نفی است؛ مثل: کأنّک أمیرٌ علینا فنطیعک
2) تقلیل مثل:قلّاً تأتینا فتحدثَنا.
طلب محض: غیر از موارد زیر هرچه که دلالت برطلب کند:
1) اسم فعل 2)مصدر 3)طلبی که با لفظ خبر باشد.
موارد طلب محض:
1)امر 2)نهی 3)استفهام 4)عرضی 5)تحضیض 6)تمنّی 7)ترجی
واو معیت (همانند فاء سببیت) به شرطی فعل مضارع بعد از خود را نصب میدهد که قبل از نفی محض یا طلب محض بیاید
« واو، فاء، ثم و أو » فعل بعد از خود را به اسم جامد قبل از خود عطف میکند. مثل: وحده المرء و یموت خیرً من مجالسه الأشرار.
اعراب جزم
اگر ادوات جزم بر سر فعل مضارع بیاید؛ آن را مجزوم میکند.
ادوات جزم بر دو قسم اند: جازم یک فعل و جازم دو فعل.
آن هایی که فقط یک فعل را مجزوم میکنند: لم، لما، لام امر، لای نهی.
فرق لم و لم
1) بر خلاف« لما »جایز است که« لم » ، بعد از ادات شرط قرار گیرد مثل:
لا تَیأس من رحمةِ الله
(2لم » فعل فعل مضارع را به ماضی منفی مطلق تبدیل میکند ولی « « لما »
مضارع را به زمان ماضی نقلی منفی میکند.
لام امر و لای نهی:
1) در حالت معمول معنای مضارع را به مستقبل تبدیل میکند. مثل: لا تضرِب
2) اگر مخاطب از متکلّم بالاتر باشد؛ به معنی درخواست و دعا خواهد بود.
مثل: لا تُؤاخذنی
ادواتی که دو فعل را جزم میدهند: إن، إذما، من، ما، مهما، أی، کیفما، متی،
أینما، أیانَ، أنّی، حیثُما
اداتی که دو فعل را مجزوم میکنند؛ نسبت به« ما » زائده بر دو قسم اند:
:1)آن هایی که فقط به همراه « ما »میتوانند جازم باشند که عبارتند از« حیثُ,أذ »
2)آن هایی که هم با« ما »و هم بدون « ما » میتوانند جازم باشند عبارتند از :
أن، أی، متی، أیانَ
3) آن هایی که فقط بدون« ما » به کار میروند که عبارتند از : من، ما، مهما،
أنّی
در جمله ی شرطیه به فعلی که بعد از ادات شرط میآید؛ فعل شرط و به فعل
دیگر که به سبب فعل انجام میشود؛ جواب شرط میگویند و اصل آن است
که فعل شرط بر جواب شرط مقدم شود مثل: إن تَنصروا الله ینصرکم.
فعل شرط باید فعلِ خبری و متصرّف باشد؛ اما جواب شرط این شرائط را
ندارد.
فعل شرط و جوابِ شرط سه حالت دارند:
1)هر دو مضارع باشند؛ که در این حالت مجزوم کردنِ هردو لازم است؛ مثل:
إن تصبر تظفر
2)هردو ماضی باشند که محلاً مجزوم خواهند شد؛ مثل إن صبرت ظفرت
3) شرط، ماضی و جواب شرط، مضارع باشد که در این صورت مجزوم
کردن فعل مضارع و رفع دادن به آن هردو جایز است و فعلِ شرط محلاً
مجزوم خواهد بود. مرفوع بودن فعل جواب شرط بنابر خبر بودن برای مبتدای
محذوف است.
اگر به جز حرف جرّ یا مضاف چیز دیگری در اسماء شرط عمل کند؛
عمل اسماء شرط باطل شده و فعل بعد از آن مجزوم نخواهد شد.
نقش هایی که اسماء شرط میپذیرند:
1)اگر بعد از حرف جرّ یا مضاف بیایند؛ محلاً مجرور میشوند؛ مثل غلام من
تضرب أضرب.
2) اگر بر زمان یا مکان دلالت کنند بنابر ظرف بودن برای فعلِ شرط؛ محلاً
منصوب میشوند؛ مثل: متی تقم أقم.
3)اگر بر سر مصدر بیایند مفعول مطلق میشوند؛ مثل: أی ضربٍ تضرب
أضرِب.
4)اگر بعد از اسم شرط فعل لازم بیاید اسم شرط، مبتدا و فعل و جواب شرط
با هم خبر آن میشوند؛ مثل: من یذهب أذهب معه.
5)اگر بعد از آن ها، فعل متعدی بدون مفعول بیاید؛ اسماءشرط، مفعولٌ به
مقدم برای فعل متعدی بعد از خود میشوند؛ مثل: من تضرِب أضرِبه .
6) اگر بعد از آن ها، فعل متعدی دارای ضمیر بیاید؛ باب اشتغال رخ خواهد
داد. مثل: من یکرِمه زید أکرِمه (که اسماء شرط، هم میتوانند مبتدا و محلاً
مرفوع شوند و هم مفعول فعل متعدی و محلاً منصوب شوند.)
برای آن که نتوان جواب شرط را جانشینِ شرط نمود؛ واجب است که بر سر
جواب شرط « فاء » ،شرطیه بیاید که در پنج مورد است:
1)هنگامیکه جواب شرط با« سین و سوف » یا « قد » همراه شود. مثل:
من مدحک بما لیس فیک فقد ذمک.
2) هنگامیکه جواب شرط بوسیله ی« لن» یا « ما » منفی شود؛ مثل: إن جاءنی زید فلن أطرده
3) هنگامیکه جواب شرط، فعل جامد باشد؛ مثل: إن أساؤوا فبئس ما فعلوا.
4) هنگامیکه جواب شرط، فعلِ دالّ بر طلب(امر و نهی و دعا و...) باشد؛
مثل: إن سقطَ عدوک فلا تشمت به.
5) هنگامیکه جواب شرط جمله ی اسمیه باشد؛ مثل: مهما أردت فإنّی مستعد
لقضائه.
هنگامیکه جواب شرط فعل مضارع مثبت باشد آمدن فاء بر جواب شرط
جایز است؛ مثل: من یطلُب فیجد.
هنگامیکه فعل مضارع همراه با فاء بیاید؛ باید مرفوع شود بنابر خبر بودن
برای مبتدای محذوف(ضمیر محذوف بعد از فاء).
در سه موضع، آمدن « فاء » بر جواب شرط جایز نمیباشد:
1) هنگامیکه جواب شرط، فعل ماضی متصرّف و بدونباشد؛ مثل: من « قد »
صبرَ ظَفَرَ.
2) هنگامیکه فعل مضارع منفی بهباشد؛ مثل: من حرص علی العلمِ لم « لم »
یندم.
3) هنگامیکه فعل مضارع منفی بهباشد؛ مثل: إن تعدوا نعمه الله « لاینفی »
لاتُحصوها.
اگر لای نفی مستقبل برسر فعل مضارع جواب شرط بیاید؛ آن را بنابر خبر بودن
برای مبتدای محذوف رفع میدهد.
« إذا »فجائیه در صورتی بر سرِ جمله ی اسمیه ای که جواب شرط قرار میگیرد میآید که:
1) جواب شرط: خبریه، موجبه ی مثبت و غیر منسوخ باشد.
2) ادات شرط « إذا » یا « إن »باشد؛ مثل : إن تنزّل بهم بلیه إذا هم ییئسون.
هنگامی که شرط و قسم با هم بیایند:
1)در حالت معمول جواب جمله را برای هرکدام که زودتر از دیگری آمده
باشد در نظر میگیریم؛ مثل: إن یزرنی والله أکرمه.(که جواب شرط است)
2)اگر قبل از شرط و قسم چیزی باشد که احتیاج به خبر دارد (مثل مبتدا و
اسم نواسخ) در این صورت جمله، جواب شرط خواهد بود؛ نه قسم. مثل: زید
والله إن یزُرنی أکرِمه(که جواب شرط است).
3) اگر برسر قسم فاء بیاید جمله، جواب قسم خواهد بود؛ مثل: إن یزُرنی
فوالله لأکرِمنَّه (که جواب قسم است.)
اگر فعلی به وسیله ی « واو » یا « فاء »فعل شرط عطف شود:
1)میتوان آن را بنابر عطف مجزوم دانست.
2)میتوان آن را بنابر مقدربودن« أن » مصدریه منصوب دانست.
اما اگر فعلی به فعل جواب شرط عطف شود؛ علاوه بر نصب و جزم، جایز
است بنابر استیناف مرفوع شود.
اگر فعل شرط یا جواب شرط یا هردو به وسیله ی « لا» « إن »منفی شوند؛ غالباً
یکی از آن ها حذف میشوند. مثل: إن تزرنی أزرک و إلا فلا.
اگر فعل شرط، ماضی یا مضارعِ منفی به « لم »باشد؛ حذف جواب شرط جایزاست به شرط آن که معنای جواب شرط بر فعلِ شرط مقدم شود یا فعل شرط
را احاطه کند؛ مثل: هو ظالم إن فعلَ.
فعل مضارعِ جواب شرط « إن » به شرطی مجزوم میشود که فعلِ شرط دلالت بر طلب کند و مجرّد از « واو » و « فاء » سببیت باشد و معلول ماقبل هم باشد،مثل: أطلُب تجد
هنگامیکه جوابِ فعلِ شرط طلبی« واو » یا « فاء » ،سببیت داشته باشد؛
فعل مضارع جواب شرط مجزوم خواهد شد
اگر فعل شرط طلبی، سبب و علت جواب شرط نباشد؛ جایز نیست که جوابِ شرط، مجزوم شود
در جمله ی شرطیه واجب نیست که فعل شرط، طلبیه ی محض باشد. پس
هر چیز که دلالت بر طلب کند هم میتواند فعل شرط باشد؛ مثل صه أُحدثک
سلام
خدا قوت . خوب و مفید بود دستتان پر خیر و برکت لطفا ادامه دهید چون خیر شما به خوانندگانش رسید و خوب هم رسید.
مرسی
خوب بود اما بقیه کتاب را هم اموزش میدهید
میتونید کتاب رو به صورت کامل تهیه کنید
https://idpay.ir/behnamblog/file/95544
عالی
بسیار عالی .. خدا برکت بده به شما
سلام.خیلی هم خوب.خداخیرتون بده